اولین نوه ی مامان بابام که به دنیا اومد،دارم راجب دخترِ داداشم حرف می زنم،من به عنوان ته تغاری کاملا یهویی فراموش شدم،همه ی توجها برا ثنا بود، حسودی می کردم ولی هیچکس هم نبود درکم کنه،هیچکس نبود بگه بچه س

اذیت میشدم ولی به روم نمیاوردم.سه ساله باران به دنیا اومده،نوه ی دوم،بچه ی داداشِ دومم،همه شدن آغوشی برای ثنا،که احساس خلا نکنه،حسودی نکنه به باران.میخوام بگم همونطور که بچه ی آخر بودم،تو لیست اولویت هم بچه آخر بودم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها