گاها سر و کله ی یه سری احساسات تو زندگیم پیدا میشه که به شدت ازشون متنفرم و دلم نمیخواد مثل یه اسب رام و مطیع بیفتم دنبالشون،ولی اونا منو به اجبار دنبال خودشون می کشونن،و این روز ها،جزو یکی از اون گاهی ها تو زندگیمه و یجورایی مبارزه! از نوعِ خوددرگیریشه!

احساس تنفر دارم نسبت به برخی آدمای زندگیم و واقعا دارم ازش رنج می برم،یجورایی اذیت میشم،با حرفاشون،رفتاراشون،اونا همون آدمای قبلین.من حساس تر از قبل شدم،خیلی حساس،احساس میکنم آسیب پذیر شدم!

بگذریم،آدمای جدیدی وارد زندگیم شدن،ینی در واقع بهشون اجازه دادم وارد شن!تقریبا بعدِ یک سالِ سختی که داشتم. یکی از همین آدمای جدید که قبلا بهش این اجازه رو نمیدادم و بنظرم یه آدم بیخود بود-_- حالا میتونم بگم جزو باخود ترین آدمای اطرافمه:)برام با ارزش شده و از این بابت خوشحالم

به هر حال،روزهای عجیبی رو میگذرونم که تا حدودی باعث شادیم میشن:)هرچند که رو مخ بودن بعضی آدما همچنان اذیتم میکنه-_-


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها