امشب خواب عجیبی دیدم،خوابی که شدیدا فکرمو مشغول کرده و از وقتی بیدار شدم نمیتونم از فکرم بیرون بندازمش.خواب راجب کسی بود که قبلا تو زندگیم بود و دیگه نیست،یجورایی میخواست بهم بفهمونه هنوز تو فکرمه و این یکم اذیتم میکنه،میخواستم به خودش پیام بدم و بپرسم.ولی نه!حتی تو خواب هم پسش زدم.باخودم عهد بستم که دیگه این اشتباهو نکنم ولی عذاب وجدان چسبیده از یقه م و ولم نمیکنه،اصلا نمیدونم برا چی عذاب وجدان دارم؟برا کسی که خودش رفته؟یا انجام کاری که درست ترین بوده؟دارم دیوونه میشم.از آینده می ترسم،وحشت دارم ازینکه خوابم درست باشه.اولین باره که اراده ی افکارم از دستم خارج شده و فقط و فقط و فقط میتونم بگم خدا کمکم کنه

کی میخوام انقدری قوی بشم که راحت از شر بعضی افکار راحت شم؟ولی راستش.فکر می کنم هستم

همون آدم جزو آخرین جمله هاش بهم گفته بود که خیلی چیزا از من یاد گرفته.میخوام بگم،خودمم خیلی چیزا از گذشته ی خودم یاد گرفتم

و این

به نظر

مثبت 

میاد


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها